به گزارش همشهری آنلاین بوسیله نقل از شهروند: چشمانش را به نقش ونگارهای قالی دوخته و پشتِ دار کز کرده وجود. پنج کلاس بیشتر سواد نداشت، ولی رویاهایش به قطع کلاس پنجمیها نبود. فراوان بزرگتر از اینها بود. همان نعوظ که پشت دار قالی کز کرده بود، خودش را تعاقب فرمان ماشینهای وزین تصور کرد: پایش را روی پدال سرگین فشار میداد، جاده سرعت انسداد نداشت، او به پدال گاز تنگ کردن میآورد و دندهها را یکی تو میان سنگین و سبک میکرد، ١٨ چرخ با سرعت بالایی روی آسفالت جاده میرقصید. «مهناز، مهناز بیا شیر این گاوها را بدوش.» روی سرعت گیر جاده ترمز کرد. از پشت دار قالی خودش را جمع کرد و با همان سرعتی که ١٨ چرخ را میراند، به سمت آغل گاوها و گوسفندها دوید. مهناز یازده ساله، فرزند پنجم خانواده، بهتر از سه برادر و چهار خواهرش میتوانست شیر گاوها را بدوشد. از بی آرامیبال درآوردن
تصفیه آب آشامیدنی، کشاورزی و دامداری بازدید : 504
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 0:37